خون شرف
از شعلة سوزان دل نهضت خرداد
بر خرمن انبوه ستم ، صاعقه افتاد
میرفت از آن آتش پیکارِ شررخیز
تا اوج فلک زمزمه و شیون و فریاد
در فیضیّه آنروز که خون شرف و عشق
جاری شد و جوشید از آن سوسن آزاد
نالید ز آشوب بت و فتنة بتگر
هر لحظه دل سنگ که ای داد ز بیداد
زانروی که خون زنده کند باغ وطن را
سهل است اگر میشکند شاخة شمشاد
بر لوحة دل نقش بُود نام خمینی
جاوید بُود خاطرهی پر غم خرداد
٭ حاج صفرعلی شفایی اردکانی
منبع :
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رُخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما، رندی نیست
که بَرش شکوه برم ، داد ز بیداد کشم
شادیم داد ، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منّت آنرا که به من داد کشم
عاشقم ، عاشق روی تو ، نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
در غمت ای گل وحشیِ من ای خسرو من
جور مجنون ببرم ، تیشة فرهاد کشم
مُردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سرّی است که باید بَرِ اُستاد کشم
سالها میگذرد ، حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمة خُرداد کشم
٭ مرتضی نوربخش
منبع :